۱۳۹۰ آذر ۱۴, دوشنبه

TWD در بلاگفا

بعلت فیلترینگ بلاگر، این سامانه در بلاگفا هم دایر گردید. دوستانی که به فیلتر شکن دسترسی ندارند می توانند از این پس TWD را در این آدرس دنبال کنند.

۱۳۸۹ بهمن ۷, پنجشنبه

معرفی وبلاگ - ترکمن صحرا سرای من

وبلاگ ترکمن صحرا سرای من

آدرس وبلاگ http://torkmansahra.blogfa.com

قسمتی از آخرین مطالب وبلاگ
---------------------------

صيادانى كه در كنار جاده ايستاده اند تا ماهى هاى آويزان به چوب هاى ماهيگيريشان را بفروشند، به مسافرانى كه وارد استان گلستان شده و مى خواهند براى نخستين بار از شهرستان زيباى بندرتركمن ديدن كنند جاده اى را نشان مى دهند كه ۱۵ كيلومتر به سمت شمال امتداد دارد. به اين ترتيب ميهمانان تازه وارد با گذر از راهى كه پوشيده از مزارع گندم، كلزا و ديگر محصولات كشاورزى است وارد بندرى مى شوند كه آرزو دارند ايام سفرشان را با فراغت در آنجا بگذرانند.
بندر تركمن، لميده بر ساحل آرام خليج گرگان نخستين شهر مهندسى ساز ايران كه هنوز خيابان هاى عريض و موازى آن پس از گذشت ۷۰ سال اين ادعا را اثبات مى كند، فقط ۱۵ دقيقه با كوه هاى پوشيده از جنگل البرز شرقى و ۲۰ دقيقه با مناطق بيابانى شمال گلستان فاصله دارد. به همين دليل مسافرانى كه وارد آنجا مى شوند مى توانند بيشتر اقاليم موجود در ايران را در يك منطقه به تماشا بنشينند. علاوه بر آن وجود تپه ها و محوطه هاى باستانى دركنار مردم خونگرم تركمن صحرا كه اكثر ساكنان اين شهرستان را تشكيل مى دهند بر زيبايى هاى آن افزوده است.
سرزمينى كه از بوى خوش سود دريا با عطر گل هاى نارنج و ياس فضاى آن پرشده، مسلماً جايى بى نظير براى لذت بردن هر مسافر است، وقتى زنان و مردان آرام تركمن را ببينند كه به هر مسافرى كه لازم باشد كمك مى كنند. اما اين تنها گوشه اى از گنجينه صحراى تركمن است كه مسافران به آن دست يافته اند.
اسكله و دريا در غرب بندر تركمن تكه اى از اين گنجينه است. براى رسيدن به اين اسكله بايد پشت چراغ قرمز ريل راه آهن تهران - گرگان به انتظار نشست، براى زمانى كه قطارى در راه باشد. بعد از رد شدن از روى ريل، جاده اى شروع مى شود كه در ۲ طرف آن آب ايستاده و در امتداد آن اسكله بندرتركمن قرار دارد. در اسكله هم سكوهاى استراحت، ايستگاه قايق هاى موتورى و بازارچه ساحلى وجود دارد.
اما اين بندر زيبا براى مسافران، بندر متروكى براى مردم منطقه است كه البته حسرت روزهاى رونق خود را باوجود آبادانى و توسعه روز به روز ديگر بنادر شمال كشور و بى توجهى به اين بندر براى مردمان تركمن به همراه آورده است. از آنجايى كه اداره بنادر و كشتيرانى در استان وجود ندارد فرماندار بندرتركمن در اين باره مى گويد: باوجود محروميت هاى پيچيده شهرستان، ۲ بندر استان يعنى تركمن و گز با ۵۰ سال سابقه تاريخى بلاتكليف مانده اند. ۱۲ سال پيش كلنگ راه اندازى دوباره بندر به زمين خورد اما تكليف آن معلوم نشد و هيچ اقدامى صورت نگرفته است. مكاتبات و جلسات بسيارى با اداره كل بنادر و كشتيرانى انجام شده و مسئولان اين سازمان بايد پرونده اين موضوع را براى هميشه يا ببندند يا جوابگوى آرزوى مردم محروم منطقه باشند.
مسافرانى كه در انتظار قايق هاى موتورى براى رفتن از بندرتركمن به جزيره آشوراده مى ايستند شايد ندانند كه اين حرف ها مشكل اصلى منطقه است. آنها منتظرند تا تنها جزيره درياى خزر را ببينند. مرواريد درياى خزر كه در خليج گرگان به دام افتاده است. جزيره اى كه ۱۰ كيلومتر از اسكله بندر تركمن فاصله دارد و به اين دليل قايق هاى موتورى تندرو و پرسروصدا با احتياطى نه چندان زياد مسافران را به جزيره مى برند.
جزيره آشوراده، تنها جزيره مسكونى درياى خزر، تاريخى قديمى دارد. اين جزيره در زمان صفوى به عنوان شكارگاه شاهان مورد توجه قرار گرفت و به همين سبب قلعه اى براى اقامت آنان ساخته شد تا اين كه بعد از عصر صفويه، روس ها آشوراده را تصرف كردند و در بندرتركمن تأسيسات تجارى، مسكونى و قلعه هاى نظامى ساختند. هرچند اميركبير و ناصرالدين شاه براى بيرون راندن روس ها تلاش هايى انجام دادند اما كارساز نشد تا اين كه با وقوع انقلاب سرخ، روس ها اين جزيره را ترك كردند.
بعد از آن رضاخان، قلعه زمان صفوى را بازسازى كرد و به عنوان پاسگاه مرزى مورد استفاده قرارداد.
پس از گذشت اين سال ها، از سال ۱۳۳۰ به بعد شمارى از صيادان و كارگران شيلات به عنوان نخستين ساكنان آشوراده در آن خانه ساختند و زندگى در اين جزيره آغاز شد. هنوز در داخل جزيره بقاياى خانه و كوچه هايى كه زمانى مردم در آن زندگى مى كردند به تعداد زياد باقى مانده و برخى از بناها هم كه ارزش تاريخى دارند در حال ويرانى هستند.


ادامه....

۱۳۸۹ دی ۲, پنجشنبه

معرفی وبلاگ - پیش به سوی خدا

وبلاگ پیش به سوی خدا

آدرس وبلاگ http://turkmen-elyas.blogfa.com

قسمتی از آخرین مطالب وبلاگ
---------------------------------

به نام خدا

کریم آقای محلّه ی ما ضمن اینکه بقّال است؛ به پرورش گُل هم می پردازد. البتّه هدف او از پرورش گل ، گل فروشی نبوده و شغل و حرفه ی دوّم او نیست و هدف او از اینکار بیشتر جنبه ی تفریحی دارد. کریم آقا 45 سال سنّ دارد. او به خاطر عشق و علاقه ای که به گل داشته از 20 سالگی اش به جمع آوری گل پرداخته است. داخل حیاط کریم آقا پُر از گلهای زیبا است ، گوشه ی اتاق ها ی منزلش هم گلدان هایی دیده می شود . کریم آقا گلخانه ای هم در پشت بام خانه اش احداث کرده و به پرورش گل می پردازد. و در تمام فصول سال در حیاط منزل او گلهای زیبا دیده می شود .

او می گوید : من عاشق گُل ام . گل رُز ، رز زرد ، سرخ ، سفید ، صورتی، گل مریم ، نرگس ، نسترن ، نیلوفر ، رازقی ، اقاقیا ، حُسن یوسف ، و کاکتوس از همه نوع و تاج الملوک و شمشاد و شب بو یا محبوبه ی شب ووو...

من روزی از او پرسیدم : کریم آقا از میان این همه گل ، به نظرشما کدام از همه زیباتر و خوشبوتر است؟!

کریم آقا گفت : همه ی این گلها زیبااند و غالباً بوی خوشی دارند. و گل بی بو وجود ندارد! همه شان حتّی این کاکتوس ها هم که خانمم نعیمه خانم نمیخواهد به شان نگاه کند و از من میخواهد این کاکتوس ها را جلوی چشمهایش نگذارم. از نظر من این کاکتوس های نازنین زیبا اند و من گاهاً میشود یک ساعت تمام به این کاکتوس ها خیره میشوم و از زیبایی ساقه وتنه و شاخه هایش لذّت میبرم. و برای تفنّن در دفترخود آنها را نقّاشی و ترسیم می کنم. و رنگ آمیزی می کنم.

همین چند روز پیش از کریم آقا پرسیدم : کریم آقا ، یه سؤلی داشتم . قبل از سؤال ، ازشما میخواهم از سوال من ناراحت نشوید ؛ فقط هدف من از این سؤال این است که می خواهم این شدّت علاقه ی شما به این گل ها را بیشتر درک کنم.

کریم آقا با کمال میل اجازه دادند و من سؤالم را این گونه مطرح کردم :

کریم آقا ببخشید ، بیا فرض کنیم شما محکوم به زندان می شوید ، و باید دو سال تمام در زندان در سلّول انفرادی به سر ببرید و ممنوع الملاقات هم می شوید . در اینصورت در این مدّت دو سال شما در فراق این گل ها چه کار می کنید؟!

او لبخندی زد و گفت: من در آن صورت سعی می کنم با یاد و خاطره ی این گلها زندان را به خوبی به سر ببرم. فقط کافی است ؛ به من یک قلم و یک دفتر نقّاشی و یک جعبه مداد رنگی بدهند . مینشینم و از مخیّله ام و حافظه ام کمک می گیرم و تک تک این گلهای قشنگ را نقّاشی می کنم.

-----------

من همین دیشب که دیوان مختومقلی را ورق می زدم ، این غزل را که میخواندم :

نامه سن ؟

اصلا سنــی گورمــه میشــم دلداریـــم ....... قُمــــری سن ، بُلبل می سن ، نامــه سن؟

غمگیـن گونگلیـم خیالینگـدن آلداریـــم ....... باغ ایچینــده ، گُل گُل می سن ، نامه سن؟

.

.

.

مختومقلی! گچ نامیس دن عارینگــدن ...... اِل گوتِـر گیل بو ، وفاسیــــــــز کارینگـــــــدن

جهان دولی سن غافیل سن یارینگـدن....... بهشت می سن سنبل می سن نامه سن؟

----------

ترجمه : [ ترجمه از کتاب « پرنیان هفت رنگ » اثر استاد: « گنبد دردی اعظمی راد» ]

چیستی تو؟

نگارینا ! ندیده ام هرگز تو را و نمی دانم کیستی تو؟

قمری یا بلبلی؟

دلم مالامال عشق توست

سخنی با من بگوی ، حرفی بزن

بگوی چیستی تو؟

.

مختومقلی !

بگذر از این نام و عار

که جهان سرشار است از جلوه های یار

امّا تو ، در جهل ، غافلی از چهره ی دلدار

با من بگوی ، ای گُل !

بهشتی ؟ یا دسته ی سنبل؟

-----------

وقتی این غزل را خواندم ، با خودم اندیشیدم . کاش میشد عارف بالله مختومقلی ، صوفی الله یار ، مسکین قلیچ ، ملّا نفس ، سنایی ، خاقانی ، خرقانی ، بسطامی ، حافظ ، مولانا ، سعدی ، نظامی ، جامی ، عطّار، غزّالی طوسی ، شیخ محمود شبستری ، خواجه عبدالله انصاری و ... کاش میشد این عرفا هم هر کدام بسته به سلیقه ی خودشان به عوض دفتر شعر و غزل و سخن و گفتار، هر کدام از این عرفا یک دفتر نقّاشی بلکه یک صفحه نقّاشی به یادگار می گذاشتند و ذات خدا را برای ما به تصویر می کشیدند!!!

نظر شما دوستان چیست ؟!!